دستگاه ماهور
آواز: ایرج
ویلن: حبیب الله بدیعی
ضرب : جهانگیر ملک
آهنگ از درویش خان
شعر از نظامی گنجوی،عماد فقیه
غزل آواز از سعدی
گوینده سرورپاکنشان:
غمـــت جز در دل یکتا نگنجد که رخت عشق در هر جا نگنجد
ندانم کز چه خیزد این همه اشک که چندین آب در دریا نگنجد
بر ان کوچک دهانت در گمانم که در وی بوسه گنجد یا نگنجد
زمن جان خواستی بستان هم امروز که در تاریخ ما فردا نگنجد
نظامی
یاد باد آنکه به حالم نظری بود تو را به مقام من بی دل گذری بود تورا
خبر خیر من آمد به همه کس برسید کز من و حال دل من خبری تو را
ویلن و ضرب
چه شبست این که نشان سحرش پیدا نیست ای شب تیره نه وقتی سحری بو تورا
تو رسیدی به مراد از گذر صبر عماد صبر تلخ است ولیکن شکری بود تو را
گر وجود تو ز سر تا به قدم سوخت چو شمع زان سبب بود که با سوز سری بود تو را
عماد فقیه کرمانی
ویلن و آواز ایرج:
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی زیبای تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
|
:: موضوعات مرتبط:
دستگاه ماهور،
یک شاخه گل
:: برچسبها:
دستگاه ماهور,
درویش خان,
ایرج,
حبیب الله بدیعی