دستگاه ماهور
آواز: بنان
پیانو:جواد معروفی
آهنگ و ارکستراسیون از روح الله خالقی
ترانه از رهی معیری
غزل از سعدی
گوینده: روشنک
روشنک:
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
آوازبا تکنوازی پیانو :
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
روشنک:
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
ارکستر
تصنیف:
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
کیم من ؟کیم من؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و خیزان چون غباری دربیابانی
گهی خاموش و حیران چون نگاهی برنظرگاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
باقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی
روشنک:همیشه شاد و همیشه خوش باشید.
|
:: موضوعات مرتبط:
دستگاه ماهور،
گلهای رنگارنگ
:: برچسبها:
دستگاه ماهور,
آواز ماهور بنان,
اشعار رهی معیری,
روح الله خالقی