(سر به صحراها زدم من بر هوس ها پا زدم من رنج بیش و کم ندارم مست عشقم غم ندارم قسمت من هم از این دور فلک آزادگی شد حالت من هم مشوّش با غم دلدادگی شد رنج بیش و کم ندارم مست عشقم غم ندارم)2
(قامت آزاده ی من پیش گردون خم نشد روی خاک افتادم امّا از وقارم کم نش هر کسی آرام خواهد عیش و نوش و کام خواهد قسمت من هم از این دور فلک آزادگی شد حالت من هم مشوّش با غم دلدادگی شد)2