موسیقی دلکش

دستگاه ماهور

به اهتمام جواد معروفی

تصنیف: پوران

سه تار : عبادی

شعر: معتمد نشاط

گوینده: آذر پژوهش

آذر پژوهش :

روزی آخر رخت از پرده عیان خواهم کرد

خلق را در تو به حیرت نگران خواهم کرد

خاک پایت که بود غالیه ی طره ی حور

سرمه ی دیده ی صاحب نظران خواهم کرد

دست در سلسله ی خم به خمت خواهم زد

هر چه خواهد دل دیوانه چنان خواهم کرد

سر گیسوی تو در دست صبا خواهم داد

در و دیوار جهان مشک فشان خواهم کرد

ابیاتی که شنیدید اثر طبع یکی از سرایندگان به نام قرن سیزدهم است که در شاعری مشهورو در زبان فارسی تازی و ترکی چنان که ادوارد براون خاور شناس انگلیسی می نویسد نهایت تسلط را داشته و متخلص به نشاط بوده است. وی ایام جوانی را در اصفهان به تحصیل پرداخت و از همان اوان برای شاعرانو ادیبان و درویشان خانی گسترده داشت وچون به تهران آمد منظور نظر فتحعلی شاه قاجار قرار گرفت و به معتمد الدوله ملقب و از آن پس به معتمد نشاط معروف شد. از معتمد نشاط که به سال 1244هجری قمری در گذشت دیوانی به نام گنجینه باقیست که شامل قصائد غزلیات و مثلثات است.

سر نهادیم به سودای کسی کاین سر ازاوست

نهم این سر که تن و جان و جهان یک سر از اوست

گر گل افشاند و گر سنگ زند چه توان کرد

مجلس و ساقی و مینا  و می و ساغر از اوست

من به دل دارم و شاهد به رخ و شمع به سر

آنچه پروانه دل سوخته را در پر ازوست

معتمد نشاط چنان که از اشعارش بر می آید در اقتفای حافظ سعی بلیغی داشته است و این کوشش را به حدی  رسانیده که از برخی ابیات وی رایحه ی سخن  لطیف و موزون خواجه به مشام می رسد.

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد

روشنان فلكي را، اثري در ما نيست

حذر از گردش چشم سيهي بايد كرد

شب که خورشید جهان تاب نهان از نظر است

طی این مرحله با نور مهی باید کرد

نه همین صف زده مژگان سیه باد داشت

به صف دلشدگان هم نگهی باید کرد.

تصنیف از شیدا با  صدای پوران:

ای زلف سر کجت همه چین چین شکن شکن
مویت برای بستن دل ها رسن رسن
گیسو نشانده بر سر دوش و نهان شدی
چون یاس نو رسی گل خندان به پیرهن
هر دم رمیده ای چو یکی کبک و بی تو من
هر سو دوان دوان به قفایت چمن چمن
داری زکات حسن و ندانی به کی دهی
من مستحقم ای شه خوبان به من به من

لطف و احسان به من به من
خوش و شادان به من به من
مویت برای بستن دلها رسن رسن
همه دلها رسن رسن
ما غیر تو اندر دو جهان یار نداریم جانم یار نداریم
بی روی تو آخر به جهان کار نداریم جانم کار نداریم
عزیز کار نداریم, حبیب کارنداریم
تویی حبیب من یار تویی طبیب من یار