موسیقی دلکش

دستگاه ماهور

آواز:قوامی

شعر:حافظ و سعدی

گوینده:آذر پژوهش

اذر پژوهش:

هلال ماه چو بر آسمان هویدا شد

کلید می‌کده گم گشته بود و پیدا شد

اگر به هر دو جهان یک نفس زنم با دوست

خوش است بادۀ رنگین و صحبت جانان

مدام «حافظ» مسکین در این هوس باشد

مصلحت دید من آنست که یاران همه کار
بگذارند و خم طُرّۀ یاری گیرند

رقص بر شعر‌تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

پیوند عمر بسته به مویی است زینهار
غم خوار خویش باش غم روزگار چیست

آواز قوامی با تار جلیل شهنازو شعر حافظ:

فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آنست که باشد غم خدمتکارش

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش

اگر از وسوسۀ نفس و هوا دور شوی
بی شک این ره ببری در حرم بیدارش

آذر پژوهش:
با وجود قد و بالای تو کوته نظری است
در گلستان شدن و سرو خرامان دیدن

«سعدیا» محنت بیهوده مخور دانی چیست
چارۀ کار تو جان دادن و جانان دیدن